❆ لب های شراب آلود:
هرگز شرابی ننوشیده امکه مست شومهمین لب های پر از مَی توشراب آلود ترین خُم دنیاستبوسه ام برسان.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
دانلود آهنگ صوتی موج کف آلود قاسم جبلی
دانلود اهنگ موج کف الود جبلی
دانلود آهنگ موج کف آلود آغاسی mp3
دانلود آهنگ صوتی موج کف آلود آغاسی
اهنگ قاسم جبلی موج کف الود
موج کف آلود احمد غفوری
دانلود آهنگ موج کف آلود ایرج مهدیان
اهنگ موج کف الود ایرج مهدیان
من هنوز همان کودکم مادر اما بازی ها بزرگ شده اند ، کثیف شده اند ، دست ها دیگر گل آلود نمی شوند ، خون آلود می شوند ، زخم ها و جراحت ها خوب نمی شوند ، اسلحه ها واقعی اند ، آدم ها به راستی می میرند ، گریه ها و فریاد ها ساختگی نیستند ، من می ترسم ... دنیا به کابوس های شبانه ام می ماند ؛ دیگر نمی خواهم بازی کنم ، من این بازی را دوست ندارم.
انفجار نفتکشها این بار در عمان!
و باز انگشتهای خونآلود به سمت ایران میرود،
در شورای امنیت مطرح میشود،
امّا رسیدن به اجماع بین المللی علیه ایران، سراب میشود،
آیا در حال تکمیل پازلی برای بدست گرفتن تنگه و دریای عمان هستند؟
+سید علیرضا مصطفوی
داستان قشنگ مورچه و کک
روزی، روزگاری کک و مورچه ای با هم دوست بودند. یک روز کک به مورچه گفت «دلم از گشنگی ضعف می رود.» مورچه گفت «من هم مثل تو.» کک گفت «بریم چیزی بگیریم و شکم مان را وصله پینه کنیم.» و نشستند به صحبت که «چه بگیریم؟ چه نگیریم؟» «گردو بگیریم پوست دارد.» «کشمش بگیریم دم دارد.» «سنجد بگیریم هسته دارد.» «بهتر است گندم بگیریم ببریم آسیاب آرد کنیم؛ بیاریم خانه نان بپزیم و بخوریم.» کک رفت گندم گرفت آورد داد به مورچه. مورچه گندم را ب
قاسم ز جهان چو بست دیده
از چشم جهانیان خواب پریده
او در این جهان هیچ نیآسود
روشن بنمود این ره مه آلود
سردار بخفت به تیغ رعدی
آن تیغ که زد به جسم مهدی
آن تیغ کبود محنت آلود
بنشست بر پیکر دو مقصود
لعنت به کبودی تو ای رعد
لعنت به یزید و عمر سعد
لعنت به سگان استخوان خوار
لعنت به سران ارتش جهان خوار
لالایی قشگی است حقوق انسان
تا خواب شویم جملگی بدین سان
خون خواهی تو در جغرافیایی عشق است
از صنعا، تهران ، تا بغداد و دمشق است
..............
ادام
ما عادت کرده بودیماما من هنوز تقلاهای تو را به خاطر داشتممن تمام این دنیای کثیف را گذاشته بودم لای صفحات کتابی که قرار بود هیچگاه به پایان نرسدمن تمام شهرها را به آتش کشیده بودممن اشک تمام نوعروسان بیوه را، من شیارهای خون آلود تمام درختان به دار آویخته را، من تو را، من خودم را..من خدا را به دریا سپرده بودم..
اما تو از لابه لای سر انگشتانی که هیچگاه لمست نکرده بودند قد میکشیدیشهر خودش را به دریا می انداخت و بین آخرین گدازه های آتش به نوعروسان ب
قاسم ز جهان چو بست دیده
از چشم جهانیان خواب پریده
او در این جهان هیچ نیآسود
روشن بنمود این ره مه آلود
سردار بخفت به تیغ رعدی
آن تیغ که زد به جسم مهدی
آن تیغ کبود محنت آلود
بنشست بر پیکر دو مقصود
لعنت به کبودی تو ای رعد
لعنت به یزید و عمر سعد
لعنت به سگان استخوان خوار
لعنت به سران ارتش جهان خوار
لالایی قشگی است حقوق انسان
تا خواب شویم جملگی بدین سان
خون خواهی تو در جغرافیایی عشق است
از صنعا، تهران ، تا بغداد و دمشق است
..............
ادام
دل را گاهی باید شست بر مجنون بیدی آویخت
ذل زد به دل و فریاد برآوردتا کی گل آلود تو را آویخت؟
+ ای کاش میشد دل را همچو نوزادی که از شیر می گیرند با شکلاتی سرش را شیره مالید و ترک عادتش کرد! دل را شاید گفت همچو دختر بچه ایست که عروسکش را هرچند زشت باشد را با زیباترین و گرانترین عروسک دنیا عوض نمیکند!
+ این در ذهنم عمیقتر در حال رشد کردن می باشد وقتی که هر دم به عاشقانه هایش برای دگری می نگرم و باز می نگرم...
+ ای یار این چندمین شبیست که در هوای تو از خو
دل را گاهی باید شست بر مجنون بیدی آویخت
زل زد به دل و فریاد برآوردتا کی گل آلود تو را آویخت؟
+ ای کاش میشد دل را همچو نوزادی که از شیر می گیرند با شکلاتی سرش را شیره مالید و ترک عادتش کرد! دل را شاید گفت همچو دختر بچه ایست که عروسکش را هرچند زشت باشد را با زیباترین و گرانترین عروسک دنیا عوض نمیکند!
+ این در ذهنم عمیقتر در حال رشد کردن می باشد وقتی که هر دم به عاشقانه هایش برای دگری می نگرم و باز می نگرم...
+ ای یار این چندمین شبیست که در هوای تو از خو
من تو را میگذارم در چمدانی کهنه و حمل میکنم تا وقتی دوردست ترین سرزمینها را پیمودم، گمان کنم در وطنم هستم. من از دریاهای زیادی عبور خواهم کرد، بیابان هایی را پشت سر خواهم گذاشت که تا چشم می بیند بیابانند و آنقدر دور خواهم شد که از آن شهر، تنها تو برای من بمانی.
من از آن آسمان تیره ، از خورشید بی رحم و سوزان، من از درختان بی ثمر خیابان ها،از دیوارهای سنگی و بغض آلود گذر خواهم کرد و بی آنکه بخواهم؛ یادی از آنها را تا ابد با خود خواهم داشت.من مرد
قرار بود دوشنبه ها روز من باشه اما آخرش چی نصیبم شد ؟
جمعه های سرد و غبار آلود
+
who has a why to live for can bear almost any
how
Nietzsche
++ نمی دونم قبلا هم اینقدر گیج میزدم یا حاصل دلتنگی برای نارنگی غیر توی مغزمه !
From chaos to order there are many big chaos
برای تو اما غروب مهآلود و نم نم ریز باران و تشویش همیشه دیر بودن و اضطراب هرگز نرسیدن و لغزیدن پا در لحظه آخر و شکسته شدن تمام پل ها و گم کردن مقصد و سرگردانی در زمین های ناشناخته و بی زبانی زبان ها و سکوت چشم ها. در پس زمینه فریادهای به آمیخته شاهین و نامجو و حتا آدریان...
هیچ جا نرفتم
خواب آلود بودم اما نه در حدی که بشه خوابم ببره
سه تا قرص خوردم اما بیدار موندم
و فوقع ماوقع!
الان ساعت یک هست پایان مراسم شب قدر!
و من تمام مدت سر تو گوشی تو رختخواب بودم!
این دو تا قرصها انگار قویتر از اون قبلیه هستن در اون موضوع خاص! احتمالا از فلوو باشه نه از کیو
خالی شدن ذهن از خیالات گناهآلود شروعی برای تکامل اخلاقی و معرفتی انسان و باز شدن در معارف الهی است و همه این اتفاقات وقتی رقم میخورد که ما چشم و گوش کنترل شدهای داشته باشیم که اجازه دیدن و شنیدن صحنهها و سخنان وسوسه برانگیز و گناهآلود را نداشته باشندرسول اکرم(صلیاللّهعلیهواله)«کسی که از نگاههای ناروا بپرهیزد، حق تعالی ایمانی به او عطا خواهد کرد که شیرینی آن را در قلبش احساس کند.»مستدرک الوسائل، ج 14، ص 368
ای صدایم همه با موج تو تنظیم شده
دوستت دارم و ماه شبِ هستیم شده
روزگار من از آن روز که تو آمده ای
با نگاه های مه آلود تو تقویم شده
من که محکوم به جرم تو شدم باز ولی
جرم زیبایی ات آیا به تو تفهیم شده؟
دور از آغوش تو دلتنگ ترینم آری
پهلوانی که به آغوش تو تسلیم شده
بی تو با هرچه که باشد همه محکوم شدم
مثل مظلوم ترین کشور تحریم شده
نه فقط این غزل تازه سید ، بلکه
دفتر عاشقی من به تو تقدیم شده
پاییز
ای مسافر خاک آلود
جز برگهای مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری
...
حالا دوم مهر هزارو سیصد و نمیخواهم بدانم چند است
و من...
مفتخر شدم
مفتخر شدم به دیدن اولین پاییز
اولین پاییز زندگانی ام
آخر
چگونه بگویم
باتو همه چیز از نو شروع شد....
دیروقت خوابیدن و تا پاسی از شب بیدار بودن و به کامپیوتر خیره شدن میتواند سبب پفآلود شدن چشمها گردد. پس کیسههای کوچک و آرامبخش چای گری ارلی که در کمد دارید نه تنها تشنگی شما را برطرف میکند بلکه میتواند به رفع خستگی چشمان شما هم کمک نماید، و این به علت خواص ضدالتهاب چای است (چای ارل گری چایی گوارا و جزء نوعی خاص از چایهای طعم دار شده میباشد).
ترکیه و پیرامون آنتالیا را با تفریحی خارج از جاده از و کاملاً جدید با تور کواد سافاری آنتالیا کشف کنید.
تور کواد سافاری آنتالیا Quad Safari یک نوع جهانگردی در میان جنگل های کاج و جریان های گل آلود در مناظره باشکوه کوههای توروس و جنگل ها و مزارع تور آنتالیا با موتور سیکلت های عضلانی و با اسب بخار بالا همراه با راهنمایان باتجربه و آگاه و بدون استرس و ترکیب ایده آل از تعطیلات و سرگرمی رانندگی را برای شما به ارمغان می آورد.در تور کواد سافاری آنتالیا
فیلم Escape Room «اتاق فرار» ساخته آدام روبیتل، فیلمیست که طرفدارن ژانر ماجراجویی، معمایی و راز آلود را به چالش میکشد. قطعا پیش از این با فیلم هایی مثل اره آشنایی دارید، فیلم اتاق فرار نیز ماجرای گروهی از افراد را به تصویر میکشد که در فضایی راز آلود گیر افتاده اند و برای بقا تلاش میکنند.
داستان از این قرار است که شش نفر برگزیده میشوند تا برای کسب جایزه ده میلیون دلاری در اتاق فرار با هم رقابت کنند. اتاق فرار محلیست که در واقعیت هم وجود دارد و افر
کلامِ تنهایی
مقیم گشته دلم در مقام تنهایی
وناتمامِ تمامم، تمامِ تنهایی
درون دفترِ شعرم غزل شد اشک آلود
ردیف می شود اینجا کلامِ تنهایی
چو پینه دوزِ کهنسالِ دیده کم نورم
که وصله ها زده بر التیامِ تنهایی
منم که بامنِ خودگویم این سخن هرشب
"سلام جامِ مقدس، سلامِ تنهایی"
فروغ ماه گوارای بزم مستان باد
ستاره ای ندرخشیده بامِ تنهایی
سکوت می کنم اما سکوتِ درد آلود
قسم به بغض گلویم، به شامِ تنهایی
#فرشید_فلاحی
قدرت سیل را جدی بگیریم حتی سی سانتیمتر!
سی سانتیمتر آب گل آلود قادر است یک خودرو سواری سبک را معلق کرده و از مسیر خود منحرف کند. همچنین میتواند یک صندلی ریاست به محکمی استاندار را معلق کرده و کسی در حد " مناف هاشمی " را کله پا کند!
من از اسمان تنها خواستم ببارد. بر مزرعه ای که مدتهاست در نگاهش ارزوی قطره های باران موج می زند.
من از مترسگ با کلاه زرد خواستم بیدار بماند. بر سر دانه های خواب آلود گندم که مدت هاست به خواب زندگی کردن رفته اند.
صدای آرام در گوشم زمزمه کرد، خودت چکار می کنی؟
بار دیگر به فکر فرو رفتم با مظمون این سوال که خواسته ام از خودم چیست؟
دو روزی میشه که ساعت دیواری اتاق خواب مونده و یه ساعتی عقب افتاده. البته کار می کنه اما هر چند وقت یکبار که میزونش می کنم یک روز صبح پا میشم می بینم که یه ساعت عقب افتاده. حالا نمی دونم به خاطر نامیزون بودن روی دیواره، به خاطر قدیمی بودن، یا واقعا باتریش ضعیف شده. یا شاید هم با من لج کرده.
امروز هشتِ هشتِ نودوهشت بود. از مدتها قبل، میدانستم که این تاریخ، تاریخ مهمیست! منتظرش بودم؛ با ترس و لرز!
امروز، نشستم به تماشای داستان اسباببازیها. Toy Story. قسمت چهارم. من از قسمت دومش دیده بودم. آنوقتها اینگونه نبود که هر روز یک انیمیشن جدید در بیاید و بگذارند جلویمان که ببینیم! برای همین، «داستان اسباببازیها»، قسمت دوم، با آن دوبلهی تکرار نشدنی را بارها دیدهام. بارها. بارها. بارها. بارها.
امروز، سراسر بغض شدم. دیدن همچین
اختلال و نابسامانی در هر یک از امور و شئون کشور ناشی از بی کفایتی و سوء تدبیر رئیس و مسئول آن موسسه یا اداره است. چه تا آب از سرچشمه گل آلود نباشد به این تیرگی نمی گذرد و با آن گرفتگی با سنگ و هر چه سر راه است برخورد نمی کند. عبارت مثلی بالا با آنکه ساده به نظر می رسد ریشه تاریخی دارد و از زبان بیگانه به فارسی ترجمه شده است.
ادامه مطلب
گفتم: یه بار یه جا خوندم میگفت اگر خوب نشی، به بقیه هم صدمه میزنی.
و چند وقته دارم فکر میکنم خوب نخواهم شد.
و اونوقت بقیه ای در کار نخواهد بود.
مِه: آه, How I found this to be true. و من خیلی میترسم از کل این پروسه.
حس میکنم یه حلقه بی نهایته، صدمه زدن و صدمه خوردن، که هر چی عمیق تر بری بیرون اومدن ازش غیرممکن تره. Then again، شاید من هیچ وقت بیرون نیومدم.
برای قدم برداشتن خسته نیستی؟ من فکر کنم انرژیش رو هم نداشته باشم حتی.
گفتم: یه بار یه جا خوندم میگفت اگر خوب نشی، به بقیه هم صدمه میزنی.و چند وقته دارم فکر میکنم خوب نخواهم شد. و اونوقت بقیه ای در کار نخواهد بود.
مِه: آه, How I found this to be true. و من خیلی میترسم از کل این پروسه. حس میکنم یه حلقه بی نهایته، صدمه زدن و صدمه خوردن، که هر چی عمیق تر بری بیرون اومدن ازش غیرممکن تره. Then again، شاید من هیچ وقت بیرون نیومدم. برای قدم برداشتن خسته نیستی؟ من فکر کنم انرژیش رو هم نداشته باشم حتی.
ترافیک اول جاده چالوس؛ صبحانه نخورده و ضعف زده و خواب آلود سر ظهر در حالی که رله های فیوز سوخته بود و کولر هم کار نمیکرد؛ گفت اصلا قابل بخشش نیست
گفتم اتفاقا یکبار نبخش. اصلا اونی که گفته " لذتی که در بخشش هست در انتقام نیست " لذت انتقام رو تجربه نکرده بوده.
بد بودن گاهی چقدر خوبه. اگر فقط در حد روایت و حرف باشه، نه بیشتر.
دارم به این فکر میکنم که اگر خواستم یه روز ازدواج کنم مطمئن بشم طرف مقابلم پر خواب نیست !!!
وگرنه قطعا جدا میشم !
از صبح تا الان تو اتاق خوابیده !
گفت برا نماز بیدارش کنم ساعت ۶ عصر و بیدارم نشد !
هر روزشم همینه ها !
تو این ۶ سال عین هر روزش همینه ...
بعد میگه نه من زیاد نمیخوابم !
میخوام کله اش رو بکوبونم به دیوار :))
یعنی اگر هم خونه ام بود یا تا الآن کشته بودمش ، یا به احتمال ۹۹ درصد خودم رو کشتم ...
درد شدیدی در ساق پاهاش میپیچد،،راه طولانیی را بی وقفه دویده است ،نفس نفس زنان دستش را به نیمکت پارک میگیرد ،روی نیمکت ولو شده است ،کفشش را با حرص به کناری پرت می کند ،داخل کفش از خون خیس شده است ،پاهایش زخمی و خون آلود است ،می ایستد ،بدون کفش بدون چشم،چشم هایش رفته اند! گودی چشم در صورتش از تاریکی پر شده است و رگه های خون سرخاب گونه هایش شده ،ارام ارام قدم بر میدارد ،ارام،ارام،ارام ...می رود تا انتهای دنیا!
درد شدیدی در ساق پاهاش میپیچد،،راه طولانیی را بی وقفه دویده است ،نفس نفس زنان دستش را به نیمکت پارک میگیرد ،روی نیمکت ولو شده است ،کفشش را با حرص به کناری پرت می کند ،داخل کفش از خون خیس شده است ،پاهایش زخمی و خون آلود است ،می ایستد ،بدون کفش بدون چشم،چشم هایش رفته اند! گودی چشم در صورتش از تاریکی پر شده است و رگه های خون سرخاب گونه هایش شده ،ارام ارام قدم بر میدارد ،ارام،ارام،ارام ...می رود تا انتهای دنیا!
کسی جز خودم نمیتواند کاری کند...
خودم باید دست به کار شوم و بلند شوم از این رخوت و بیحوصلگی... از این فقط تلنبار شدن کارها بر هم...
.
پیش دانشگاهی که بودم رو تخته مقابل چشمهایم نوشته بودم... سرباز این میهن شوم، خون دلِ دشمن شوم ... و حالا هیچ خبری از آن شور و هیاهوی آخر نوجوانی نیست.. و جای همه آن دغدغهها روزمرگی عبثآلود جا خوش کرده است...
.
امروز که این خبر سهمگین نفسمان را در سینه حبس کرد...
با خودم بارها گفتم... سردار سهمش را ادا کرد تا ابد، اما من
بسم الله
آن که باید نگران شکستنش در اثر سرد و گرم شدن بود نه سیمرغهای ایرانی جشنواره، بلکه ایرانیای است که دو روز قبل علیه منافقین فیلم ساخته و حالا با حرفهایش - انشاءالله ناخواسته - به آسیاب همان قاتلها و حامیانشان آب میریزد...ایستادن در غبار فتنههای آخرالزمان، کار پیروان متوسلیانها و حاج قاسم هاست؛ نه رهروان راه اصغر فرهادیها...
پ.ن. انشاءالله همهاش سوءتفاهم و اشتباه باشد.
#غربال_دهر
پتوهای وزنه ای بسیار محبوب شده اند و اگر شما به طور کلی خواب آلود هستید ، احتمالاً در جستجوی بهترین پتو با وزنه خنک کننده موجود هستید. من چندین پتو وزنه برداری را امتحان کردم و بهترین پتو با وزنه خنک کننده بهترین را در آنجا پیدا کردم.
ادامه مطلب
چه کرده چشم تو این مرد زخم آلود دیرین را
که یادش رفته آن پیمان سنگین نخستین را
من آشوب زمان و کینه افروز جهان بودم
نشانده بر دهانم بوسه هایت مهر تسکین را
هر آنکس که به فتوای من از خود عشق را رانده
بگو باز آورد با احترام این جام زرین را
که من بعد از دو قرن رفته از کاوشگری هایم
ندیدم در خم صد ساله این تلخی شیرین را
دلیلش هیچ چیزی نیست الا عشق الا عشق
به لب هایت اگر می آورد این شعر تحسین را
محمد صادق امیری فر
یکی از شب های سرد و مه آلود لندن در اواخر قرن نوزدهم است او پشت پنجره پلاک ۲۲۱ بی خیابان بیکر ایستاده و از پشت پرده های ضخیمی که با دکور ویکتوریایی اتاق کاملا هماهنگی دارد بیرون را دید میزنند. jhf بیکاری را ندارد و حوصله اش حسابی سر رفته. زیر لب زمزمه می کند: "پس این قاتل و جنایتکار های لندن کجا هستند".
ادامه مطلب
شب هایم تاریک است. روزهایم تاریک است.
دقیقه ها دلهره آور و اضطراب آلود سپری می شوند
و من هر لحظه حس می کنم در آن چاه تاریک و مخوف فرود می روم.
اسمش را گذاشته ام چاه هرماس...
هرماس به معنای اهریمن نه به معنای شیر که سلطان جنگل است.
من سلطان نیستم.
انگار به ترمیناتور تبدیل شده ام.
یک نابودگر خودشکن...
من نابودگر خودم هستم
و روزی با این پاهایم در چاه هرماس سقوط می کنم.
به همین سادگی...
معصومه باقری
برشی از رمان
عاقبت خط جاده پایان یافت من رسیدم ز ره غبار آلود نگهم پیشتر ز من می تاخت بر لبانم سلام گرمی بود شهر جوشان درون کوره ظهر کوچه می سوخت در تب خورشید پای من روی سنگفرش خموش پیش میرفت و سخت می لرزید خانه ها رنگ دیگری بودند گرد آلوده تیره و دلگیر چهره ها در میان چادرها همچو ارواح پای در زنجیر جوی خشکیده همچو چشمی کور خالی از آب و از نشانه او مردی آوازه خواان ز راه گذشت گوش من پر شد از ترانه او گنبدی آشنای مسجد پیر کاسه های شکسته را می ماند مومنی بر فرا
وقتی که دستهای دخترک را گرفت اندامش را به لرزه واداشت. لحظه ای با دودلی سرش را بالا گرفت و به او خیره شد. و آنطور خیره خیره نگاه کردن، با آن چشمهای درشت و اشک آلود. اما دوباره سرش را پایین انداخت.
پسرک میخواست رگهای دختر را به دندان بکشد و خون درونش را مزه کند. میخواست تمام استخوان های دخترک را در آغوشش خرد کند.
بعد هم دخترک همانطور که سرش را پایین گرفته بود گفت: خداروشکر که مسواک میزنه. حداقل دندون هاش سالمه...
نازنینا! من به آغوشت بهار آورده ام،
یک دل شوریدة پر از شرار آورده ام.
مست از جام جمال و سرخوش از یاد خوشت،
یک دم از بهر طرب یاد خمار آورده ام.
از دلم بردی قرار و صبر و آرام مرا،
در دل شیدا و پرشورت قرار آورده ام.
از کنار درد و غمهای جهان بی کنار
در کنار تو دمی خود را کنار آورد ه ام.
از خود و از کلفت دنیای غم آلود خود
بر جهان بی غبار تو فرار آورده ام.
شاد باش و شاد باش و شاد مان و شاد زی،
شعر پرسوز دلم را من شعار آورده ام.
چه درد آلود و وحشتناکنمی گردد زبانم که بگویم ماجرا چون بوددریغا درد ،هنوز از مرگ نیما من دلم خون بود … چه بود؟ این تیر بی رحم از کجا آمد؟که غمگین باغِ بی آواز ما را بازدرین محرومی و عریانی پاییز ،بدین سان ناگهان خاموش و خالی کرداز آن تنها و تنها قمریِ محزون و خوشخوان نیز؟ چه وحشتناک !نمی آید مرا باورو من با این شبخون های بی شرمانه و شومی که دارد مرگبدم می آید از این زندگی دیگر ندانستم ، نمی دانم چه حالی بود؟
و من افتادم زخمی بر خاک
دخترک رفت و پسر نیز مرا تنها بر خاک گذاشت
خنده و گریه یشان رفت به باد
سیب دندانزده ی خاک آلود
اینچنین می گوید :
ساعتی رفت و من آزرده شدم
همه در فکر شدم چه کسی من را از زمین بر خواهد داشت
چه کسی باز مرا خواهد خواست
که صدایی آمد کولی غمزده ای دید مرا ا
اشک شادی در چشم
از زمینم بر داشت
و مرا با خود برد
او که در گوشه ی مخروبه اطراف دهات
پدر پیری داشت
شاد و خندان به پدر کرد سلام
پدر امروز خدا سیبم داد
تا که باهم بخوریم
جای دندا
ای خدای خوبی ها...
بیا نزدیکتر، آنچنان که از رگ گردنم هم به من نزدیک تر باشی... بیا که غم دلم را به تو بگویم. بیا که بگویم چقدر از دوری ات ناله میکنم؟
خدایا، خوش داری ضجه زدن مرا نگاه کنی؟
خدایا، خوش داری در نیمه های شب، با پای برهنه و چشم های خواب آلود به دیدارت بیایم و جسم نیمه جانم همچنان بعد از این توهم در خودش بتپد؟
خدایا، خوش داری؟
مثل آقاجون که یک کشیده محکم میزد به آدم، بعد هم چنان محکم بغل میکرد آدمو که انگار صدای هق هق عمیقش از تو سینه من د
نام تور: تور 2 روزه VIP ییلاق جواهردشت وسیله نقلیه: اتوبوس VIP وسیله حمل و نقل محلی: لندروراقامت در سوئیت های ییلاق جواهردشت با چشم انداز بی نظیر زیبا تاریخ اجرا: بهار و تابستان 1398ساعت حرکت: 03:00 صبح ساعت بازگشت در تهران: 24:00 محل حرکت رفت و بازگشت:میدان آرژانتین - خ احمد قصیر - نرسیده به خ 16 - رو به روی بانک توسعه صادراتسهم ماهبان تور کلا 4 وعده غذایی : 2 صبحانه ، 1 نهار ، 1 شامصبحانه اول به صورت بوفه و سلف سرویس - صبحانه دوم به صورت محلی - ناهار جوجه کباب -
خواب بدی میدیدم. و نمیتوانستم بیدار شوم. بعد یکی دست گذاشت روی صورتم. و من جیغ زدم. و پریدم از خواب. اولینبار بود که اینطور میشد. مستر ترسیدهبود و داشت در بغل زن گریه میکرد. فقط هقهقاش را میشنیدم. زن گفت بیدار شده و دیده تو خوابی. چندبار هم صدایت کرده. مرد هم تایید کرد.
من هیچ نشنیدهبودم. فقط یادم میآید یکی به من حمله کرد و من در تقلای دفاع بودم.
مستر همیشه من را بیدار میکند. بیدار که میشوم خوشحال میشود و میبوسیم هم
آموختم که چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمیدهد...
تصمیم گیری در زمان شکست همواره نیمی از راه نجا و رهایی است...
تو یی که مرا درحال سقوط می بینی ؟آیا تابه حال اندیشیدی که شاید تو وارونه ایستاده ای شاید بدونی که حتما میدونی خودتو زدی به نداستن...
دست پازدنمو دوست داری میدانی شنا بلدنیستم ...اقیانوس باهمه بزرگی و ترفتندهایش فرزند پدری کوچک به نام قطره است...
من یاد گرفتم در زندگی هیچ چیزی محال نیست ولی زمان باعث شد بدانم در آب گل آلود میشه ماهی گرفت
این بار سومیه که میرم کلکچال چرا؟
اول اینکه با وجود این همه کوهنوردی که وجود داره اینجا با کسی آشنا نیستم دوم هم امادگی مناسبی ندارم و دارم از مسیر های ساده شروع میکنم، تازه این بار تا پناهگاه بیشتر نرفتم همه وسایل کوهنوردیم اینجا نیست ، مثلا با شلوار جین رفتم امروز : یعنی دیروز :)))
هواشناسی رو نگاه کردم 10، 13 و 15 بارش باران و بقیه ساعات هم باراندگی اندکی داشت، لباس اضافه همراه خودم بردم.
از اونجایی که فعلا کرج هستم تا برسم به جمشیدیه شد ساعت 10 (
آموختم که چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمیدهد.......تصمیم گیری در زمان شکست همواره نیمی از راه نجا و رهایی است ...تو یی که مرا درحال سقوط می بینی ؟آیا تابه حال اندیشیدی که شاید تو وارونه ایستاده ای شاید بدونی که حتما میدونی خودتو زدی به نداستن ......دست پازدنمو دوست داری میدانی شنا بلدنیستم .......اقیانوس باهمه بزرگی و ترفتندهایش فرزند پدری کوچک به نام قطره است ......من یاد گرفتم در زندگی هیچ چیزی محال نیست ولی زمان باعث شد بدانم در آب گل آلود میشه ما
رفتار دولت انگلیس در عدم صدور روادید برای ورزشکار ایرانی، رفتاری ناجوانمردانه بود. جالب آن که درست در همان وزن نیز کشور میزبان توانست به مدال دست پیدا کند.
ندیدم آنهایی که غرب را کعبه آمال خود دانسته و آزادی و حقوق بشر را در نگاه به غرب می جویند واکنشی به این اقدام خباثت آلود انگلیس نشان بدهند.
کمبود ویتامین چه بلایی سر طوطی شما میاورد
- کمبود ویتامین A با عوارضی نظیر چشم های اشک آلود ، ملتهب بودن پوست داخلچشم و دهان ، اختلالات قوه بینایی و در صورت شدت آن با بروز لایه های روی چشم ها همراه خواهد بود . رشد نابسامان جوجه ها ، دیر بهبود یافتن زخم ونطفه نداشتن ازجمله سایر علائم کمبود ویتامین A می باشد
ادامه ی پست در ادامه مطلب....
ادامه مطلب
سیستم گرمایشی و موتور خونه ی ساختمون دیوونه شده امروز ...
خونه یخ بسته ...به این سرما و برف!
تعمیرکار روز جمعه ای اومد و گفت باید فردا رو هم کار کنه تا درست شه....
منم که اتاقم تو حیاطه و بخاری دارم...
قراره امشب اتاقمو اجاره بدم به داداش سرما خورده ...۲۰۰ دلار!
والا...
....البته
میگه اگه ۲۰۰ دلار داشتم منت تو و اتاق نم کشیده ات رو نمیکشیدم ...میرفتم هتل!!!خخخخ
میگم نامرد حداقل ۲۰۰ هزار تومن بده...اتاقمو دارم میدم بهت خودم آواره میشم...میگه تو بگو ۲۰۰ تا ت
وبلاگ (جهان فیلم) خوش آمدید
برترین و پر طرفدار فیلم های جهان ببنید و لذت ببرید. ژانر فیلم ها شامل: ترسناک ، کمدی ، عاشقانه ، راز آلود ، تخیلی ، هیجان انگیز و...
به زودی این وبلاگ فیلم میزاریم ، اکنون به کانال تلگرام ما عضو بشنوید.
Filmworld3@
با سلام،مهندس افشار هستم.
برای سفارش ادیت عکس و ویدئو از روش های زیر استفاده کنید:
همراه : 09380858006 علیرضا افشاری
با همین شماره در تلگرام و واتساپ درخدمتم
در اینستاگرام پیج graphic_saz را میتوانید دنبال کنید
در تلگرام نیز کانال graphic_saz را میتوانید دنبال کنید
آیدی تلگرام و واتساپ : alirezaafshari021
راز این خاطر پریشان را میکشم بر نگاه ناز آلود نرم و سنگین حجاب مژگان را دل گرفتار خواهشی جانسوز از خدا راه چاره می جویم پارسا وار در برابر تو سخن از زهد و توبه می گویم آه ... هرگز گمان مبر که دلم با زبانم رفیق و همراهست هر چه گفتم دروغ بود دروغ کی ترا گفتم آنچه دلخواهست تو برایم ترانه میخوانی سخنت جذبه ای نهان دارد گویا خوابم و ترانه تو از جهانی دگر نشان دارد شاید این را شنیده ای که زنان در دل ”آری و نه“ به لب دارند ضعف خود را عیان نمیسازند راز دا
با سلام،مهندس افشار هستم.
برای سفارش ادیت عکس و ویدئو از روش های زیر استفاده کنید:
همراه : 09380858006 علیرضا افشاری
با همین شماره در تلگرام و واتساپ درخدمتم
در اینستاگرام پیج graphic_saz را میتوانید دنبال کنید
در تلگرام نیز کانال graphic_saz را میتوانید دنبال کنید
آیدی تلگرام و واتساپ : alirezaafshari021
یکی از شگردهای مدعیان دروغین برگزیدن نامهای مستعار و با مفهوم است و هم چنین بیان خاطرات و خوابهایی که فقط خودشان شاهد آن بودهاند! (شهادت دم روباه!) ماجرای زیر را بخوانید و بدانید چگونه «شائول یهودی» به «پولس قدیس» تغییر نام داد و عرفان و شریعت مسیحیت را بدعت آلود کرد:
ادامه مطلب
بسم الله
امروز به بیمارستان رفتم. جایی نزدیکِ رشتهکوههای سبز و مهآلود. هوا سرد بود و من درد داشتم. آمپولها تزریق میشد و من نایِ ایستادن هم نداشتم. قبلِ رفتن، یعنی درست بعدِ بیدار شدنم از خواب هم، گریه کردم. کمی. اما باید گریه میکردم. از شبِ قبلش تا همان لحظه، آب پشتِ چشمهایم جمع شده بود. وقتی سرم را تکان میدادم شلپ شلپ صدا میداد. بالاخره اشک شد، آمد بیرون. شکراً لله، برای سلامتیمان. برای شلپ شلپ صدا دادن چشمهایمان. برای گریه
در خطبه های نماز جمعه: ملت ایران نشان داد که خط مجاهدت شجاعانه دفاع میکند، طرفدار مقاومت است و طرفدار تسلیم نیست. ملت طرفدار ایستادگی در برابر زورگویی دشمنان است/ آن چند صد نفری که به عکس سردار شهید و با افتخار ما اهانت میکنند، آنها مردم ایران اند؟ یا این جمعیت میلیونی عظیمی که به خیابان ها آمدند؟ البته سخنگویان دولت شریر آمریکا هی تکرار میکنند که ما در کنار مردم هستیم دروغ میگویید اگر در کنار مردم ایران هم باشید برای این است که تیر زهر آلود
دانلود رمان ماه مه الود جلد 1 و 2 و 3
نسخه:پی دی اف
دانلود فایل
دانلود رمان ماه مه آلود pdfدانلود رمان ماه مه الود منxدانلود رمان ماه مه آلودxدانلود رمان ماه مه آلود بدون سانسورx
بنیامین بهادری - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
https://fa.wikipedia.org › wiki › بنیامین_بهادری
Translate this page
وی تاکنون پنج آلبوم به نامهای ۸۵ و ۸۸ ،۹۳، ۹۴ و ماه مهربون (در مورد محرم) عرضه کرده و چندین تکآهنگ نیز ارائه داده
تقویم شیعه
هفدهم صفر
شهادت امام رضا علیه السلام بنا بر روایتی
بنا بر قولی در این روز در سال ۲۰۳ هجری قمری در روز سه شنبه امام رضا علیه السلام به دست مامون لعنت الله علیه با انگور زهر آلود به شهادت رسیدند، و از سن آن حضرت ۵۱ سال میگذشت.
تقویم شیعه، نوشته استاد حجت الاسلام عبد الحسین بندانی، صفحه ۶۷
با گذشت بیش از ۱۲ سال از انتشار، میتوان از افتتاحیه Resident Evil 4
بهعنوان یک بازی ایدهآل برای سنجش دیگر بازیها استفاده کرد. در روستای
اسپانیای معروفی که اکثر رخدادهای پرپیچ و خم Resident Evil 4 را میزبانی
میکند، اوضاع نسبت به بازیهای همسبک و همرده کاملا متفاوت است. در این
روستا، همه چیز مثل یک عنوان کلاسیک و سنتی با میل شما پیش میرود و این
شما هستید که همه چیز را به جلو میرانید. درها را میشکنید، از پنجره به
داخل خانه میپرید، در م
شب از نیمه گذشته و نیمه ی شهر شعبان المعظم از سنه ۱۴۴۰ هجری قمری است. من در نیمه های این شبِ شگفت در کُنجی از بیکرانه های این جهانِ راز آلود بیداری می کشم. من ، این موجود کوچک و این ذره ی میکروسکوپی که در بی انتهای زمان و در اقلیم بیکران مُلک خداوندی بی خبر از خویشم و عاجز از تدبیر امر خود ، چگونه از عوالم دیگر خبر توانم داشتم. اگر شبی این چنین پادشاه حقیقی و خلیفه ی راستین خداوند بر زمین جوانه می زند و سرزمین ملائک را سجده گاه مقام خود میکند ؛ ا
سلحشوری و شور و شر از همان ساعات اولیه انتشار خبر شهادت مردی در تاریکی به تک تک صاحبان قلب و شعور تسری پیدا کرد
مردی که در تاریکی توی روشنایی خیره کننده آتش خود سوخت همان ساعات پیامی به طور خصوصی به قلب هر کسی که قلبی داشت مخابره کرده بود....هر کسی می گفت : او منم! من اویم!
روشنایی پیشانی ها را تابنده کرده بود اما نمی دانم چه شد که پیشانی های درخشان را گلی دود آلود گرفت!
ماجرا به گل گرفتگی سر ها و دلها ختم شد! ماجرا به جدالی غمبار بین طالبان زندگی و
ترس از مه
به قلم یاسمین فرح زاد
ژانر: عاشقانه-طنز
تعداد صفحات:642
منبع:رمانکده
خلاصه:
دانلود رمان ترس از مه من قول میدم که فراموشت کنم اما قول نمی دم زیر قولم نزنم. سرگردانم سرگردان! همانند بچه آهوی بی دفاع که در جنگلی مه آلود، در پی مادر اش است و شکارچیان در فکر صید کردنش. دو پای کوچک دارم و قلبی بزرگ که می تپد برای تو و کل معادلات زمین و زمان رو ویران میکند.
دانلود PDF
مداحی زیبای استدیویی (هایمهدی) حاج ملا باسم کربلایی
قبل از شروع ماه حزن و اندوه آل البیت {عصمت وطهارت} وتمام شیفتگان(محرم الحرام)، حاج ملا باسم کربلایی در صدد این برآمد که توسلی به امام عصر{عج الله تعالی فرجه}شود و از أحوال ایشان در ماه محرم برای ما، قطری از دریای خون آلود دل حضرتش؛بیان کند.
ادامه مطلب
به من از آهنگ زندگی بگو
در میان تاریکی های فروکشنده
آدم هایی که روشنی را گم کرده اند چه می دانند از زندگی؟
خسته ام از این اطراف مه آلود و این هوای غلیظ
خسته ام از دیدن همه ی گمشده ها
هر کسی را می بینم بی قرار است و نابینا
به قول گروس : کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمی رسد!
× توی کانال حامی آهنگ باکلام dust in the wind رو پیدا کردم. خیلی باحاله. بی کلامش چند سال پیش بین دوستان قدیم مد شده بود گمونم.
الان که سرچ کردم انگار ازون
کرونا عامل بیولوژیکیئه یا نه، آمار چین واقعیئه یا شوخی تلخ، این داستان واقعاً توی چین تموم شده یا اونا هم مثل اینجا میگن سلامتی مردم مهمه ولی «چرخ اقتصاد هم باید بچرخه»، نمیدونم. و هیچ ذهن عاقلی هیچ گزارهای رو بهطور قطعی رد نمیکنه وسط این دریای گلآلود. ذهنم خیلی وقته وسط این اخبار مونده و به هیچ سمتی تمایل نداره، ولی خیلی میترسم از جهان ناشناختهی پساکرونا.
پینوشت: روزگار قرنطینهم ُ با «آن فرانک» مقایسه میکنم که
باران معشوقه ی من است / نزار قبانی
دوباره باران گرفتباران معشوقهی من استبه پیش بازش در مهتابی میایستممیگذارم صورتم را ولباسهایم را بشویداسفنج وارباران یعنی برگشتن هوای مه آلود شیروانی های شاد!باران یعنی قرارهای خیسباران یعنی تو برمیگردیشعر بر میگرددپاییز به معنی رسیدن دست های تابستانی توستپاییز یعنی مو و لبان تودستکش ها و بارانی توو عطر هندیات که صد پارهام میکندباران، ترانهای بکر و وحشی سترپ رپهی طبلهای آف
استاد مطهری در کتاب حکمتها و اندرزها جلد دوم اینگونه به فداکاری امام حسین علیه السلام پرداخته اند:
شهادت و قربانی دادن امام حسین (ع) آن هم با آن وضع فجیع و جانگداز، به
منزله تکان سختی بود که به پیکره خواب آلود آن روز جامعه اسلامی داده شد و
به منزله بانگ بیدار باشی بود که گوشها و هوشها را متوجه خطر بزرگی که به
مسلمین رو آورده بود نمود و حقا کار خود را کرد.
حکمتها و اندرزها ،ج ۲/ ص ۸۵
دسامبر 1937 بازی چارلتون و چلسی در هوای مه آلود غلیظی در استمفوردبریج برگزار میشد. سم بارترام دروازهبان چارلتون چشمهایش را تیز کرده بود تا در آن هوایی که دو متر جلوترش را به سختی میدید از دروازه تیمش محافظت کند.
بازی به علت مه غلیظ در دقیقه 60 قطع شده بود اما سم تا حدود بیست دقیقه بعد چهارچشمی حواسش به دروازهاش بوده تا توپی از آن رد نشود. دائم در ذهنش مرور میکرده که چقدر تیم ما خوب بازی میکند که توپی سمت دروازه من نمیآید. تا زمانی که
دانلود رمان ماه مه الود جلد 1 و 2 و 3
فرمت:pdf
تعداد صفحات جلد یک:299
تعداد صفحات جلد دو:268
تعداد صفحات جلد سه:354
دانلود فایل
دانلود رمان ماه مه آلود pdfدانلود رمان ماه مه الود منxدانلود رمان ماه مه آلودxدانلود رمان ماه مه آلود بدون سانسورx
رمان عاشقانه ماه مه آلود ⋆ - سایت عاشقانه لاو 98
www.love98.ir › tag › رمان-عاشقانه-ماه-مه-آلود
- Translate this page
در دانلود رمان ماه مه آلود هر سه جلد کامل رمان ع
دیروز دکتر بخیه های پامو کشید، آتلو باز کرد و گفت دیگه سعی راه بری.
چیز وحشتناکیه، با کوچیکترین فشاری رو پام انگار زخم پشت مچم دهن باز میکنه. از این گذشته خود استخونای کف پا و زانوم درد مهیبی دارن...
یاد شریل افتادم... با ناخنای افتاده و خون آلود، پای دردناک، کفشی که به پات کوچیکه، تنها تو کوه... بعد کفشتم بیفته تو دره...
وحشی بودن در حرف آسونه...
با هر قدم انگار پا رو میخ میذارم ولی باید راه برم وگرنه پام خشک میشه... با ۵-۶ قدم فشارم میفته. حالا تاندون
برمان گردان دنیا
به روزگاری که هنوز
مردگان زیادی را
از نزدیک نمی شناختیم
مرگ
به اندازه ی بستگان دور همسایه
دور بود
به روزگاری که ترانه های حزن آلود
کسی را به یاد کسی نمی انداختند
عطرها
آدم ها را به یاد آدم نمی آوردند
و در هر گوشه ی این شهر
خاطره ای که پوست دل را بکند
کمین نکرده بود...
| رویا شاه حسین زاده |
باید به چشم هایم نگاه کنی
این شعرها
هرچقدر هم خوب باشند
نمی توانند دلتنگی ام را
بیان کنند..
چترهای کاغذی
زیر باران
دوام نمی آورند...!
"محسن حسینخانی"
پ.ن1:
قلمرو تو چشم است
در هوایی بارانی
دارم تمام می شوم،
بیا.
"عباس معروفی"
پ.ن2:
کاش می شد حرف نزنم
و فقط دستهات را
روی تنم لمس کنم.
"عباس معروفی"
پ.ن3:
باران یعنی برگشتن هوای مه آلود شیروانی های شاد!باران یعنی قرارهای خیسباران یعنی تو برمیگردیشعر بر میگردد
"نزارقبانی"
چشمان وق زده و مرغوارش را به دیوار دوخته بود...درحالی که با انگشتانش روی میز ضرب گرفته بود مدام تکرار میکرد :برای چی بود!؟همه ی این کارا واسه چی بود؟؟!...غروب آفتاب بود...دقیقا همان زمانی که تیغ تاریکی سر خورشید را از تنش جدا می کرد...ایستاد و صندلی را عقب کشید...داشت در نور خون آلود خورشید ذوب میشد...برق ساتن آبی رنگ و مشمئز کننده لباس آن زنک چشمش را سوراخ کرده بود...دیگر در اتاقش نبود...و چقدر از آبی متنفر بود...دخترک میرقصید و کف پاهایش از سیاهی ذاتش
بگشای پر! بالنده شو!پرّنده شو! بارنده شو!
عقل هراسآلود رااز خویش وا کن، زنده شو!
امروز روز تازهایستبگشای جانت، خنده شو!
جوینده بودی قرنهاامروز را یابنده شو!
امروز را بیدار باشبر خفتهها تازنده شو!
از خوابهایت یاد آراندوهها را رنده شو!
طرح نویی اندیشه کنبر تازهها یکدنده شو!
از چرخخواری دست کشحلمی! خداخوارنده شو!
خیال شهر ناراحت ، گذرها سرد و مسدود است
اجاق سینه پر آتش و خانه مملو از دود است
زبان نیشدار دشمنان در چندشش غرق است
سخن گفتن به پچ پچ گفتگوها بغض آلود است
نگاه شهر غرق بیکسی ، کس ها گرفتارند
بجز غم مردم از حسرت سرشکی را نمی بارند
خبر آبستن ترساندن است و دیرها زود است
غم چشم عزیزان بر عزیزان دردآلود است
زمان مرگ و میر دسته جمعی زنده شد از نو
همه ترسیده مخفی کرده او از من و من از تو
پرستاران و دکترها به استقبال مرگ خود
نگاه خانواده بر عزیزانش غم آل
خیال شهر ناراحت ، گذرها سرد و مسدود است
اجاق سینه پر آتش و خانه مملو از دود است
زبان نیشدار دشمنان در چندشش غرق است
سخن گفتن به پچ پچ گفتگوها بغض آلود است
نگاه شهر غرق بیکسی ، کس ها گرفتارند
بجز غم مردم از حسرت سرشکی را نمی بارند
خبر آبستن ترساندن است و دیرها زود است
غم چشم عزیزان بر عزیزان دردآلود است
زمان مرگ و میر دسته جمعی زنده شد از نو
همه ترسیده مخفی کرده او از من و من از تو
پرستاران و دکترها به استقبال مرگ خود
نگاه خانواده بر عزیزانش غم آل
پیرمرد غضب آلود و با لحنی کاملا جدی،مستقیم به چشمانم خیره شد و با نهیب گفت "بترس از معصیت شاهدی که خود صیاد و قاضی است.".همین یک جمله! آخرین هشدار را به من داد.{اما گوش شنوا کو؟؟}
انَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ .خدای تو در کمین است.این جمله ی خبری است.گویا سرّ درونم برایش فاش شده بود. خداوند اصلا دوست ندارد بنده اش را اینچنین ببیند. خداوند بسیار بیزار است و قطعا باعث برانگیختگی خشم و ناراحتی خداوند میشود.خداوند در کمین است و هر لحظه به تو احاطه کام
چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد. او میدانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان...عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون نتواند از آن بگذرد… نه چوبی که بر تن و بدنش میزد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته!پیرمرد دنیا دیدهای از آن جا میگذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت من چاره کار را میدانم. آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود کرد.بز به
آل سعود، گاوهای وحشی در جاهلیت مدرن: بار دیگر چنگال آل سعود وهابی بی دین به خون شیعیان بی گناه خون آلود شد. در جنایتی جدید ۳۷ شیعه عربستانی به دستور ارباب اره و خادم کاخ سفید بن سلمان خائن گردن زده و مصلوب شدند. طنز تلخ دنیا در دوران جاهلیت مدرن این است که مادر تروریست های جهان، بی کناهان هم وطن خود را به جرم واهی تروریست به طور وحشیانه ای به شهادت می رساند و سازمان ها و کشورهای غربی مدعی دروغین حقوق بشر که سهمی از شیر این گاو وحشی دارند خفه ش
شاید برایتان پیش آمده باشد که افکاری مزاحم به ذهنتان هجوم آورده باشد، مضطرب و مشوشتان بکند و توانایی کار کردن را از شما سلب بکند به راحتی از این احساسات نگذرید، در پی درمانش باشد تا زندگیتان را مختل نکند. یادم هست و قتی کودک بودم با وجود اینکه در مورد درس و مدرسه اندکی مضطرب میشدم مشکل دیگری نداشتم . در دوره دبیرستان هم به غیر از اول دبیرستان بقیه سال ها با خوبی و خوشی گذشت بدون آنکه مضطرب شوم یا برای رفتن سر امتحان غش کنم! تا دو
امیر طبق عادت همیشگی اش سر ساعت پنج صبح بیدار شد. تا دم در رفت. منتظر مهناز بود که مثل همیشه برای بدرقه دنبالش برود؛ اما خبری نشد. دستگیره در را رو به پایین فشار داد. صدای مهناز بلند شد: امیر جان کجا؟امیر مثل کسی که از خواب بپرد. دستش را کشید. خنده ای کرد و گفت:حواسم نبود. داشتم می رفتم شرکت.
مهناز برای ادای نماز بلند شد. به طرف روشویی رفت تا وضو بگیرد. گفت:عزیزم نمازتو بخون برو بخواب.امیر لباس های بیرونیش را کند. نماز خواند. اما به خواب در آن ساعت ع
امروز دم غروب توو ماشین نشسته بودم و داشتم از شیشههای برفگرفته به بیرون نگاه میکردم،؛ همه چیز به شکل غریبی تیره و تار و درهم بود. شبیه به گذشتهای که آمده و رفته و ناپدید شده است. گذشتهای که میتوانی ببینمش اما از لمس کردنش عاجزم. حتا اکنون نیز برایم همینگونه است. چه قدر دلم میخواست این تاری دید از بین برود. تشنهی نورم. بندهی روشنایی. غلام آن کس که برایم چراغی بیاورد و وضوحم ببخشد. بعد این زمستون واسم بازم زمستونه. چه فرقی میکند آ
گشنه بودن یک دردسره،افطار خوردن و پر شدن شکم هزار دردسر :))
هرچی دیشب از شدت غصه و اندوه نتونستم غذا بخورم امروز تلافیشو درآوردم.
ب مامان میگم من مناسب زنان نیستم.خیلی اجیته و بداخلاق و طلبکارن.من نمیتونم با مریض و همراه مریض بد حرف بزنم.بیچاره مریضمون EP بود داشت گریه میکردم رفتم طبق اردر چک پالس توسط اینترن هر دوساعت!!! پالسش رو چک کنم که دیدم چشماش پره اشکه.دستشو گرفتم نزدیک بود خودمم بزنم زیر گریه با ثدای بغض آلود بهش گفتم ما حواسمون بهت هس خ
شباهت های خانم بد حجاب و ماشین بی سپر تصادفی :
۱. هر دو نوعی زشتی همراه دارند زیرا جایی را که نباید آشکار کرده اند.
۲. کمتر کسب رغبت به خریدماشین بی سپر تصادفی دارد و کمتر مرد عاقلی دنبال خواستگاری خانم بی حجاب ، البته برای خوشگذرانی ...
۳.ماشین بی سپر آسیب پذیری بالایی دارد مانند دختر بی حجاب که ارذل دنبالشانند.
۴. هر دو قیمت و ارزش کمتری دارند.
۵.هر دو نشانگر ضعفند در رانندگی و در شخصیت و نجابت.
۶.هر دو باعث خنده عاقلاننداز بی ریختی و از تلاش و
تماشای داستان زندگیِ آدم های طبقه ی محرومِ این جامعه ی آلوده به بی عدالتی ، دردناک است و غم آلود .
کیارستمی این درد لاعلاج را به وسیله ی یک قهرمان کوچک به تصویر می کشد.
زندگی ملال آور و حسرت بار کودکی که عاشق فوتبال است و برای این عشق همه کار می کند . انگار که توپ وسیله ای است برای رهایش او از تبعیض و تنبیه و بی تفاوتی و فقر و هزار درد دیگر . .
او که می داند خیلی چیزها را در زندگی از همین کودکی اش باخته ، نمی خواهد از عشقی که همچون مرهم است برایش دل
بگذار گنجشکهای خُرد در آفتاب مهآلود بعد از ظهر زمستان
به تعبیر بهار بنشینندو گلهای گلخانه در حرارت ولرم والر به پیشواز بهاری مصنوعی بشکفند.سلام بر آنان که در پنهان خویش بهاری برای شکفتن دارند
و میدانند هیاهوی گنجشکهای حقیر، ربطی با بهار ندارد حتی کنایهوار!
بهار غنچه سبزی است که مثل لبخند باید بر لب انسان بشکفد
بشقابهای کوچک سبزه، تنها یک «سین» به سینهای ناقص سفره میافزاید
بهار کی میتواند این همه بی
زندگی انسانهابیشتردر خطا و ندانستنی هامی گذردوهمیشه دنبال مقصر می گردند ...
من یکی ازاونها بودم قطره ای از آب رودخانه ای که گل آلؤد بود...
ودنبا ل چشمه ای روشن می گشت که قاطی آب های روشن شودولی ترس از آن داشت که روشنای آب ها ظاهرا باشه با یک حرکت گل آلود شود...
ولی نمیدانست که عمق بعضیهارود ها پر از سنگ هست و... ایکاش زمان به عقب میگشت... اینقد بی پولی عذاب زجر بی احترامی دنبال روزنه بودم بیشتر پول دوستداشتم تازندگی باعشق یا لوندگری
هرگز به پ
زندگی انسانهابیشتردر خطا و ندانستنی هامی گذردوهمیشه دنبال مقصر می گردند ...
من یکی ازاونها بودم قطره ای از آب رودخانه ای که گل آلؤد بود.،...ودنبا ل چشمه ای روشن می گشت که قاطی آب های روشن شودولی ترس از آن داشت که روشنای آب ها ظاهرا باشه با یک حرکت گل آلود شود .....ولی نمیدانست که عمق بعضیهارود ها پر از سنگ هست و .....ایکاش زمان به عقب میگشت ...اینقد بی پولی عذاب زجر بی احترامی دنبال روزنه بودم بیشتر پول دوستداشتم تازندگی باعشق یا لوندگری,,,,هرگ
حضرت زهرا سلام الله علیها
دل من بی تو «دیر یا زود» استبی تو آیینه بود و نابود استدور افتاده پلکم از رویتسایه از آفتاب مطرود استتکیه بر خویش فاشگوی بلاستدرد پهلو ز دست مشهود است مگر آیی ز کوی رنگرزانکه لباس تو جلوه آلود استچشم در رفتن از خود است چو تویکی از شیعیان ما رود استرو گرفتی به زلف خویش ز منسر شعله خضابش از دود استخنده ات طول اگر کشید چه باکدیر هم در مذاق ما زود استراه خود را گرفته گویا دردحالت انگار رو به بهبود استزخم اگر خورده
حاکمیت ترسو همیشه پشت سانسور و خفقان مخفی میشه. الان ۲۴ ساعته نت قطع شده و ما نهایتا تحت شبکهی اینترانت به سایتهای داخلی راه داریم. چرا؟ چون بنزین رو گرون کردن، چون بار معیشتی خانواده رو بالا بردند، چون بنزین سه برابر یعنی باقی چیزها شش برابر. چون کمبود بودجه رو قرار هست از جیب ما مردم بگیرن، چون عرضهی اداره ی یک نونوایی رو هم ندارند، چون آقازادههاشون تو کشورهای خارجی و بالای شهر تهران با ماشینهای آنچنانی ویراژ میدن و ما ملت باید
یه دختره اومده پیج اینستاگرام ترامپ، نوشته من خیلی دلم میخواد شوهر کنم ولی هیچکی پیدا نمیشه
این وسط خواسته از آب گل آلود ماهی بگیره، بعد بقیه گفته بودن حالا چرا اومدی اینجا به ترامپ میگی، اونم گفته بود آخه اینجا انتقام سخت میگیرن،، من نمیدونم فازش چی بود ولی منم از فرصت استفاده کردم کامنت زدم " من فوق لیسانسم و کار پیدا نمیکنم"
ولی از دیروز تا حالا خبری نشده
گفتم شاید این دختره چیزی میدونه اومده پیج ترامپ مشکلاتشو میگه،،
خلاصه خواستم بگم به
باید وقت آزادتری میداشتم تا این بُرهه ی زندگی ام را مفصل ثبت کنم.این روزهای درس خواندن های کوتاه بین ویزیت مریض ها و تست زدن های هول هولکی گوشه ی استیشن پرستاری...این روزهای جیم زدن از راند و التماس برای پیدا کردن یک گوشه ی خلوت مناسب برای جزوه دست گرفتن...
باید ده سال بعد به یاد داشته باشم سیر تغییر کردنم را...اینکه بعد از یک عمر عادت به تعطیل کردن درس با رسیدن ساعت نُه شب،یکباره چشم باز کردم و دیدم نیمه شب است و من با چهره ای خواب آلود و موهای ژو
دلم دریا می خواهد دریای آبی / دلم کوه می خواهد کوه سنگی
دلم دشت می خواهد دشت پر ز لاله / دلم جنگل می خواهد جنگل سبز
دلم کویر می خواهد و شب کویر / شب بارش ستاره بر زمین
طبیعت زیبا می خواهد این دلم
خسته از آسمان غبار آلود شهرم / خسته از بوق و دود این ماشین ها
خسته از قفس های تنگ و تاریکم / در شهر نمی بینم جز شلوغی و دود و هیاهو
طبیعت دنج و زیبا می خواهم / آن شکوه بافرجام می خواهم
خسته ام از جفای این نامردمی ها / غروب دل انگیز
تا اندکی دلش میگرفت میرفت سراغ تلفن. میگفت صدای پدر و مادر یا همسرم را نشنوم آرام نمیشوم. برای پسرش دلتنگی میکرد و هر بار تماس میگرفت میپرسید سید محمد توانست دوچرخه اش را رکاب بزند؟! اما با تمام دلبستگی هایش خداحافظی کرد. داوطلب شد و رفت. به دوستش گفت میدانم اینبار دیگر شهید میشوم. در خواب دیدم که از اسمان به پیکر خون آلود خودم نگاه میکنم. زن و فرزندم را به خدا میسپارم... شهید سید رضا طاهر @shahid_satar_owrang
می گفتی عشق های این زمانه بوی خامه می دهند.
همان خامه ی سفید و هلالی روی فنجان قهوه که
با یک هم زدنِ قاشق متلاشی می شود. من آن قدر به خامه ی روی قهوه زل زده ام که
چشمانِ بی فروغم در رسوباتِ این دلهره ها
همانند سیروپِ آلبالو ته نشین شده اند.ذهنم شبیه قصرِ دراکولا شده است.
اگر برن استوکر آن را می دید بار دیگر داستان جدیدی
از دراکولا می نوشت.می خواهم چیزی بگویم؛ امّا حرف ها مُدام توی دهانم می خشکند.
شبیه ماهی دهان پرور که نوزادشان را در دهانشان
هوا سرد بود. یه کاسه متوسط آش گرفتم، ده هزار تومن! اگه واقعا آش بود که مشکلی نبود، ولی آش نبود که. ترکیباتش اینا بود: آب کشکآلود شده! + دو تا نخود + سه تا لوبیا + دو تا رشته آش تکه شده + یهکم رنگ سبز. واقعا نود درصدش آب بود. باید ویل للمطففین میگفتم بهش؟ نگفتم، پولو دادم، تشکر کردم، دست و صورتمو شستم، یه قطره آش که رو چادرم ریخته بود رو شستم و اومدم بیرون.
رسیدم خونه دیدم شام آش سبزی داریم! یه کاسه خوردم که از نظر حجمی همون اندازهی کاسهی ده تو
کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت می افتاد به سرا پای تو لب می سودم کاش چون نای شبان می خواندم بنوای دل دیوانه تو خفته بر هودج مواج نسیم میگذشتم ز در خانه تو کاش چون پرتو خورشید بهار سحر از پنجره می تابیدم از پس پرده لرزان حریر رنگ چشمان ترا میدیدم کاش در بزم فروزنده تو خنده جام شرابی بودم کاش در نیمه شبی درد آلود سستی و مستی خوابی بودم کاش چون آینه روشن میشد دلم از نقش تو و خنده تو صبحگاهان به تنم می لغزید گرمی دست نواز
#شهید_نوشت
سخن شهید مهدی لطفی درباره ❤ عشق ❤...
در تاریخ ۱۷ محرم سال ۱۳۷۸
متن :
اینکه من از این آمدنها و رفتنها یک چیز را فهمیدم که انسان فقط باید به ❤عشق❤ سه چیز زندگی را ادامه دهد ، والغیر ولا غیر :
اول : ❤خود انسان❤ است که عشق انسان به خود و آینده خود می تواند خورشیدی در آسمان مه آلود دل باشد .
دوم : ❤خدا❤ ،که مرتبه ای بالا دارد و بدین معنی است که عشق خدا چنان در او رخنه کرده باشد ، که خدا را در حد عشق دوست داشته باشد ، که ما در این مورد ... بماند
جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکم فرما شد ،
بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :
آری من مسلمانم.
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا،
پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ،
جوان با اشاره...
به گله گوسفندان به پیرمرد گفت :
که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد،
پیرمرد و جوان مشغول ق
این روزها که می گذرد، هر روزاحساس می کنم که کسی در بادفریاد می زنداحساس می کنم که مرااز عمق جاده های مه آلودیک آشنای دور صدا می زندآهنگ آشنای صدای اومثل عبور نورمثل عبور نوروزمثل صدای آمدن روز استآن روز ناگزیر که می آیدروزی که عابران خمیدهیک لحظه وقت داشته باشندتا سربلند باشندو آفتاب رادر آسمان ببینندروزی که این قطار قدیمیدر بستر موازی تکراریک لحظه بی بهانه توقف کندتا چشم های خسته خواب آلوداز پشت پنجرهتصویر ابرها را در قابو طرح واژگونه ج
جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکم فرما شد ،
بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :
آری من مسلمانم.
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا،
پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ،
جوان با اشاره...
به گله گوسفندان به پیرمرد گفت :
که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد،
پیرمرد و جوان مشغول ق
« خانه از پای بست ویران است
! »
« سرچشمه گل آلود است ! »
لنین کبیر در « چه باید کرد »
( منتخب آثار جلد 1 ص 423 می فرماید :
« ...
مبارزۀ خود بخودی تا زمانی که یک سازمان مستحکم انقلابیون آن را رهبری نکند به «
مبارزۀ طبقاتی حقیقی پرولتاریا مبدل نمی گردد . »
ادامه مطلب
درباره این سایت